به گزارش قدس آنلاین، وقتی نخستینبار فیلمش را در فضای مجازی دیدم، فهمیدم ارادت ویژه ای دارد، ارادت به سالار شهیدان عشق و خلوص نیت میخواهد نه چیز دیگر، در این مسیر عشق و ارادت که داشته باشی خود امام حسین(ع) راه را برای آدم هموار میکند.
سیدرضا چنان نوحهای در شب جوان امام حسین(ع) در مشهد خواند که شاید تا سالها در آن هیأت کسی نتواند این مداحی را بخواند، بعد از این که مداحیاش را گوش کردم به ارادت این آدم نسبت به امام حسین(ع) غبطه خوردم و سریع گشتم تا بتوانم شمارهاش را پیدا کنم.
سیدرضا گلابی خودش شماره تلفنی نداشت، خانوادهاش هم به جز یک برادری که او هم سندروم دانی بود همه از دنیا رفته بودند به همین دلیل در ابتدا با قیم قانونی او برای هماهنگی مصاحبه صحبت کردم، سیدرضا بههمراه برادرش سیدمحسن آمده بود، اولین بار بود با چنین فردی مصاحبه میکردم این قدر در خودم فرو رفته بودم که نمیدانستم چه باید بپرسم؟ اصلا باید از چه شروع میکردم؟
از اینجا شروع کردم که سیدرضا کلیپ همخوانی خودت با مهدی اکبری را در خبرگزاری فارس دیدهای یا نه؟ با سر تکان دادنی گفت آره، گفتم داستان ارادت خودت را به امام حسین(ع) برای ما بگو؟ سید تا اسم اباعبدالله(ع) را شنید شروع به گریه کرد، گفت چه بگویم از کجا بگویم؟ ما همه غلام امام حسین(ع) هستیم.
هربار که اسم امام حسین(ع) را بر زبان میآورد چنان گریهای میکرد که اشک من که هیچ، اشک اطرافیان را هم در میآورد، گفتم سید از امام چه میخواهی؟ پاسخی داد که چون تا حالا نشنیده بودم نتوانستم جلوی خودم را بگیرم، گفت میخواهم برای اهل بیت مصیبت ببینم، سیلی بخورم، سرم را بدهم اما فقط سکوت کنم و در همین مسیر هم جان بدهم.
این مداح سندروم دانی که قیم او داستانهای جالبی را همراه با کلیپها و مدارک به ما نشان داد، میگفت ارادت او به امام حسین(ع) سبب شده بود آقا او را به زیارت بطلبد و باز هم خیرانی برای او صف بکشند تا او را به کربلا ببرند.
به سید گفتم تو که این همه ارادت داری کربلا هم رفتهای یا نه؟ با اشک و آهی ادامه داد: کربلا! یک باری کربلا رفتم اما آرزویم این است باز هم امام حسین(ع) من را بطلبد تا با برادر کوچکم به زیارت بروم.
سیدرضا گلابی در هیأتهایی که حضور پیدا میکند و می خواند، حال و هوای جمع را عوض میکند، از او خواستم تا برای ما هم بخواند گفت: بگذار خاطرهای را از حرم رفتنم بگویم بعد یا حسین غریب مادر را برایتان میخوانم.
صحبت کردن با سید فرقی با روزه خواندنش برایت ندارد، با همان لحن یکنواخت آرامش شروع به تعریف کردن کرد، شبی داشتم به زیارت امام رضا(ع) میرفتم، چند جوان جلویم را گرفتند و کمی اذیتم کردند در همین حین یکی از آنها مرا با سیلی زد، شروع کردم گریه کردن حاج احمد واعظی بهطور اتفاقی من را دید و سوار ماشین کرد از من پرسید چه شده گریه میکنی؟ برایش تعریف کردم.
حاج احمد به من گفت مرد که گریه نمیکند، گفتم حاجی من برای خودم که گریه نمیکنم برای آن لحظهای گریه میکنم که دستی بلند شد و در کوچهها بر صورت مادرم خورد، این خاطره سیدرضا کاری کرد که چند لحظه مصاحبه را قطع کردم و فقط گریه کردم، از خدا خواستم ارادت سید به ائمه(ع) را نیز شامل حال من و امثال من هم بکند. (این خاطره مورد تایید حاج احمد واعظی قرار گرفته است)
سید که صحبتش تمام شد با همان صدای آرام شروع کرد: «یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من، یک گوشه چشم تو بسته واسه حل مشکل من» خواند، ما هم سینه زدیم و گریه کردیم جایتان خالی هیأت چند نفرهای را رفتم که تا حالا تجربه نکرده بودم.
صحبت سیدرضا گلابی که تمام شد در حین خروج بود که چشمانش به عکسی افتاد که شاید هر کدام از ما چندین بار در روز آن را ببینیم یا حتی روی تلفن همراه خود داشته باشیم اما هیچ کدام ما این کارهای سید رضا را نمیکنیم.
سید چنان خندهای بر لب آورد زمانی که عکس مقام معظم رهبری را دید که انگار نه انگار اشک روی چشمانش حلقه زده بود و چه صحنه زیبایی بود اشک بر گونه و خنده بر لب این مداح امام حسین(ع)، به سوی عکس کمی دوید و آن را بغل کرد، به من گفت میشناسی یا نه؟ این آقای همه ماست آرزو دارم یک بار هم که شده او را از نزدیک ببینم و دست او را ببوسم، میتوانی قول بدهی من را پیش او ببری یا نه؟ گفتم سید من که نمیتوانم اما مطلبی مینویسم تا ارادت تو شاید به دست رهبر انقلاب برسد و تو هم در دنیا حداقل به یکی از آرزوهایت برسی.
منبع: فارس
انتهای پیام/
نظر شما